خیلی اوقات هنگام گپ و گفت با اطرافیان نکته ای در
ذهنم برجسته تر می شود :
یکی از ایراداتی که در تحلیل های سیاسی اجتماعی ما وجود
دارد عدم بهره مندی از برداشتی واقعی از شرایط فرهنگی - اجتماعی است. خیلی اوقات تحصیلکرده ها
فکر میکنند اکثریت جامعه تحصیلکرده هستند. کتابخوان ها فکر میکنند اکثریت مردم
کتابخوان هستند. مذهبی ها فکر میکنند اکثریت مردم به اندیشه ها و آداب مذهبی پایبند هستند. اصولگراها فکر میکنند اکثر مردم به اصول آنها معتقدند . اصلاح طلبان هم فکر
میکردند اکثریت مردم روشنفکر و پیگیر گسترش آزادی های سیاسی اجتماعی هستند.در زمان اصلاحات کم نبودند جوانانی که با چنین نگاهی آنچنان انتظارات خود را از آقای خاتمی بالا
برده بودند که آرام آرام ندای مخالفت سر دادند. طرفداران آقای احمدی نژاد هم کم و
بیش به چنین ماجرایی دچار بوده و هستند.
به این آمار توجه بفرمایید :
12 درصد از جمعیت شاغل کشور بیسواد، 27 درصد دارای
تحصیلات ابتدایی و 20 درصد دارای تحصیلات راهنمایی هستند. (منبع: سالنامه
آماری کشور که در سال 1388 توسط مرکز آمار ایران منتشر شده). 57در ایران درصد از
مردان بالای 25 سال دارای تحصیلاتی بالاتر از راهنمایی هستند و این رقم برای
زنان بالای 25 سال کشور به 39 درصد میرسد (منبع: آمارهای منتشره در چارچوب گزارش
توسعه انسانی سازمان ملل متحد در سال 2010). آمار و نمودار های مربوطه را مفصل تر در مقاله ای که میثم نوشته بخوانید.
وقتی داشتم این مطلب را می نوشتم نظر یکی از دوستان ( که دانشجوی دکتری مهندسی صنایع است ) را درباره این آمارپرسیدم. پذیرفتن این آمار برایش مشکل بود. تصور میکنم برای بسیاری از ما پذیرفتن این آمار سخت است.
یک نکته دیگر هم به این آمار اضافه کنید. کم نیستند تحصیلکردگانی که نسبت به مسائل فرهنگی - سیاسی و اجتماعی بی تفاوت و کم دانش هستند. لذا باید این واقعیت را پذیرفت که شدیدا محتاج خودسازی هستیم.در این خودسازی بدون شک حاکمیت می تواند تاثیری اساسی داشته باشد اما نباید از نظر دور داشت که ما مردم ضعف های زیادی داریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر بدهید